کد مطلب:311994 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

مروج الذهب(1) و مجلسی در جلد ششم بحار و طبری(2)
محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)سی و پنج سال داشته و اگر ولادت فاطمه (علیها السلام) نیز در این سال رخ داده، خدیجه در سن پنجاه سالگی بوده است; چرا كه به گفته مورخان(3) خدیجه در سن چهل سالگی با محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)كه بیست و پنج ساله بود ازدواج كرد. از اینجا معلوم می شود اظهار عقیده ابن كثیر شامی(4) مبنی بر اینكه خدیجه در سن پنجاه سالگی وفات یافته، بی اساس است; زیرا در صورت موافقت با این نظریه، باید گفت: خدیجه پنج سال پیش از بعثت پیغمبر از دنیا رفته است، در حالی كه هیچ دانشمند و مورّخی چنین عقیده ای را اظهار نكرده است.



عمر ابوالنصر نویسنده كتاب «فاطمه بنت محمد»(5) در



اینجا دچار اشتباه بزرگی شده و می گوید: آنچه به طور تحقیق می توان گفت و همه مورخان نیز همین عقیده را دارند، این است كه فاطمه در پنجاه و چهار سالگی از مادرش; یعنی چهار سال یا پنج سال پیش از هجرت، متولد شده و هر عقیده ای كه بر خلاف این گفته شود باطل است.(1)



از طرفی خود او در جای دیگر همین كتاب(2) می نویسد:



«پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بیست و پنج سالگی با خدیجه، كه چهل ساله بود، ازدواج كرد» بنابراین، خدیجه پانزده سال از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)بزرگ تر بوده و چون پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در سن پنجاه و چهار سالگی به مدینه هجرت كرده، بایستی در چهار سال قبل از هجرت خدیجه شصت و پنج ساله باشد نه پنجاه و چهار ساله، در این صورت چطور ممكن است زنی شصت و پنج ساله فرزند بزاید؟ باز در جای دیگر كتاب(3) متذكر می شود: «محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و خدیجه بیست و پنج سال با یكدیگر به سر بردند» و هرگاه خدیجه در چهار سال قبل از هجرت پنجاه و چهار ساله بود باید گفت تا سال ششم یا پنجم هجری زنده مانده كه مدت بیست و پنج سال زندگانی وی با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) (به گفته این مؤلف) درست شود. ولی هیچ یك از مورخان ننوشته اند كه: خدیجه پس از هجرت زنده بوده و اگر بخواهیم منظور مؤلف را هجرت صغری; یعنی هجرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)به طائف بدانیم، باز هم درست نیست; زیرا هجرت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به طائف در پنجاه سالگی; یعنی ده سال پس از بعثت بوده و در چهار سال قبل از این هجرت (هجرت به طائف) خدیجه شصت و یك سال داشته، نه پنجاه و چهار سال.



پس با در نظر گرفتن این مقدمات، معلوم می شود مؤلف كتاب فاطمه بنت محمد چه اشتباه بزرگی كرده و مرحوم تقوی هم كه ترجمه این كتاب را خوانده و بر آن تقریظ نوشته، متوجه نشده است.



این خلاصه نظریاتی است كه علمای سنی درباره سال تولّد دختر پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اظهار نموده اند و چنانكه گفتیم، به جز یعقوبی، همه معتقدند كه ولادت وی پیش از بعثت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده است.



ولی در مقابل، دانشمندان شیعه تقریباً به اتفاق آراء می گویند فاطمه (علیها السلام) پس از بعثت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به دنیا آمده



است. شیخ مفید(رحمه الله) كه از بزرگان علمای شیعه بوده و در قرن چهارم و اول قرن پنجم می زیسته در كتاب حدائق الریاض(1)می گوید: تولّد فاطمه در سال دوم هجری است.



و در مقابل، كلینی(رحمه الله) كه مقدم بر او بوده و كتابش مورد اعتماد دانشمندان شیعه می باشد، روایتی از امام ششم (علیه السلام)نقل نموده كه تولد فاطمه در سال پنجم بعثت رخ داده است.(2) خود مؤلف نیز همین قول را اختیار نموده و مجلسی و صاحب كشف الغمه نیز به پیروی از این روایت، سال پنجم بعد از بعثت را درست دانسته اند.



چیزی كه باعث تردید می شود این است كه صاحب كشف الغمه نیز روایتی را از امام ششم (علیه السلام) نقل نموده كه فاطمه پنج سال پس از بعثت تولد یافت; سالی كه قریش خانه كعبه را می ساختند(3) در صورتی كه ما پیشتر نوشتیم بنای خانه كعبه در سال سی و پنج تولد پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ; یعنی پنج سال پیش از پیغمبری او بوده است.



لذا برای این روایت كه سندش هم تمام نیست، نمی توان ارزشی قائل شد. به هرحال، اگر زهرا (علیها السلام) پنج سال پس از نبوّت پیغمبر به دنیا آمده باشد، خدیجه در سن شصت سالگی بوده و این مطلب گرچه محال نیست امّا بعید است.



فاطمه از پدری است كه، گذشته از مقام نبوّت، از لحاظ خانوادگی نیز در میان قبایل عرب احترام داشت و در صداقت و امانت و پاكدامنی انگشت نشان اهالی مكه بود و همچنین از مادری متولد شد كه در بهترین و شریف ترین قبایل شهر مكه پرورش یافت و همه به دیده احترام به او نگاه می كردند. به حكم وراثت كافی است كه آثار این صفات برجسته از پدر و مادر و خانواده، در چنین كودكی، از همان اوان طفولیت ظاهر شود، گذشته از آنكه در بعضی روایات شیعی دیده می شود: انعقاد نطفه فاطمه پس از یك سلسله عبادات و ریاضت هایی كه پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) متحمّل شد، صورت گرفت و بدیهی است كه همه این عوامل در سرشت این مولود دخالت داشته است. به علاوه، فاطمه تحت تربیت مستقیم پدرش روزگار گذراند و در همان مكتبی تعلیم یافت كه او درس راستی و امانت و خداپرستی و شفقت و زیر دست نوازی را فراگرفت. ازاین رو نباید تعجّب كرد كه پیغمبر به چنین دختری فوق العاده احترام بگذارد یا در جلوی پای او برخیزد یا آزار وی را آزار خود بداند.



همانگونه كه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از كودكی به راستگویی و درستكاری مشهور بود، فاطمه نیز در خانواده پیغمبر به راستگویی زبانزد و ضرب المثل شد. عایشه روزی برای گله، نزد پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمد و پس از این كه حرف های خود را زد، به آن حضرت گفت: «تو از خودِ زهرا بپرس; زیرا او دروغ نمی گوید»(1) و در جای دیگر می گوید: «من از زهرا راستگوتر ندیدم مگر پدرش را».(2) این پاك سیرتی بود كه پیغمبر را وامی داشت آن اندازه به وی ابراز علاقه كند.



گاهی عایشه به محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اعتراض می كرد كه چرا این همه به زهرا محبت میورزد؟! پیغمبر در پاسخ او می گفت: من از طرف خدا مأمورم به دخترم احترام كنم.



آن روز پس از علی بن ابی طالب (علیه السلام) كسی در خاندان پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)به پایه زهرا نمی رسید. زهرا نمونه كاملی از انسان تربیت شده مكتب اسلام بود و بایستی از نژاد وی بهترین و



برجسته ترین افراد به جامعه اسلامی تقدیم شود، پس چه بُعدی دارد كه پیغمبر مأمور به احترام او باشد!



در اینجا نكته دیگری نیز هست كه موجب می شود پیغمبر بیشتر پیروان خود را عملا تربیت كند.



شاید یك رشته از مأموریت او نیز این بوده كه با تربیت دختران خود، عملا مردم آن روز را از تبه كاری هایی كه در زمان جاهلیت مرتكب می شدند باز دارد.



برای فهمیدن این حقیقت، ناگزیریم به طرز سلوك و معاشرت اعراب با زنان و دختران، پیش از ظهور دین مقدس اسلام، به طور اختصار اشاره كنیم:

1 ـ كامل ابن اثير، ج1، ص206



2 ـ همان، ص201



3 ـ مروج الذهب، ج1 ص212 ; كامل ابن اثير، ج2، ص15 ; زندگاني محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم)، ج1، ص58 و طبري، ج2، ص196



4 ـ البداية والنهايه، ج2، ص294



5 ـ اين كتاب به قلم آقاي محمود ابطحي شيرازي به فارسي ترجمه شده و در سال 1324 خورشيدي در تهران، با قطع كوچك در 116 صفحه چاپ خورده و مرحوم حاجي سيد نصرالله تقوي نيز تقريظي بر آن نوشته اند.



1 ـ صفحه 64 فاطمه بنت محمد و صفحه 57 زندگاني حضرت فاطمه.



2 ـ فاطمه بنت محمد، صص30 ـ 27 ; زندگاني فاطمه، صص40 ـ 36



3 ـ فاطمه بنت محمد، ص77 و زندگاني حضرت فاطمه، ص68



1 ـ بحار الأنوار، ج10، ص4



2 ـ اصول كافي، ص185 ; مرآت العقول، ص382 ; بحار، ج10 ص4



3 ـ كشف الغمه، ص135 ; بحارالأنوار، ج10، ص4 ; مرآت العقول، ج1، ص380



1 ـ بحار الأنوار، ج10، ص35 از مسند ابي يعلي و حلية ابي نعيم.



2 ـ همان مدرك.